پيوند و همکاري بهائيت با رژيم پهلوي (1)

نویسنده : حجت الاسلام محمدرضا نصوري

چكيده

با روي كار آمدن محمد‌رضا پهلوي و اعتماد بيش از حد به فرقة انحرافي بهائيت با هدف جلوگيري از نفوذ اسلام شيعي، اين فرقه ضاله آرام آرام در عصر پهلوي رشد كرده و بيشتر مناصب دولتي را به چنگ آورد. حسن ظن شاه و حمايت‌هاي خارجي استعمارگران از اين گروه ضاله، باعث شد ايران اسلامي، سرزمين امني براي آنان گردد؛ ولي با درايت و هوشياري امام خميني رحمه الله عليه و همراهي نيروهاي مردمي، انقلاب اسلامي ايران شكل گرفت و همة اهداف و برنامه‌هاي آنان با شكست مواجه شد. در اين مقاله، در صدد افشاي حمايت‌هاي محمد رضا پهلوي و معرفي عوامل با نفوذ بهائي در دوران سلطنت او هستيم. نيز بيان مي‌كنيم كه شاه با حمايت‌هاي عوامل خارجي، چگونه دين و كشور اسلامي ما را به سوي نابودي پيش مي‌برد.
كليدواژه‌ها: بهائيت ، رژيم پهلوي ، همكاري.

محمد رضا شاه پهلوي و بهائيان

در دوران سلطنت محمدرضا پهلوي، بهائيان روندي روبه رشد داشته‌اند. شاه هم آنان را بي خطر مي‌دانست و از آنان حمايت مي‌کرد. حتي برخي عناصر مهم بهائيان در دستگاه‌هاي دولتي، اجرايي، اقتصادي و غيره حضور فعال داشتند. مراکز مذهبي بهائيان، مانند حظيرة القدس به سرعت ساخته و بر رونق آن افزوده شده بود.
البته روند رو به رشد بهائيان در اين دوره با شعارهاي مذهبي و ادعاهاي وابستگي به مکتب تشيع محمدرضا چندان سازگار نبود. او با تکيه بر آنان، مقابل فرهنگ غالب مردم و اقتدار روحانيت ايستاد. همچنين از بهائيان به عنوان کارگزار استفاده کرد و در صورت مشاهدة خطري از جانب آنان، آنان را توسط نيروهاي مذهبي کنترل مي‌کرد. شاه در اصل، با استفاده از فرهنگ غيرشيعي باور داشت كه با اين نوع سياست مي‌تواند در راستاي استحاله فرهنگ مذهبي ـ ملي، حمايت بيگانگان را جلب كند و با استفاده از تضاد بين آنان و مردم، اهرم کنترل آنان را در دستان خويش داشته باشد؛ چرا که ايران نزد بهائيان از قداست ويژه‌اي برخوردار بود.
دراين دوره بود که بهائيان هم با تأسيس تشکيلات گسترده‌اي با مرکزيت اسرائيل غاصب به تقويت جايگاه خويش پرداخته بودند. از طرفي رژيم پهلوي نيز حضور مذهب شيعه و روحانيت را براي خود مانع بزرگ مي‌دانست؛ لذا بايد براي تضعيف آن از همه ابزارهاي مناسب سياسي و فرهنگي موجود بهره مي‌گرفت. يکي از اين ابزارها، تقويت گروه‌ها و گرايش‌هاي انحرافي‌اي بود که حيات خود را در مرگ روحانيت و نابودي شيعه مي‌دانستند و بهائيت، يکي از اين گروه‌هاي انحرافي بود. از طرفي شاه نيازمند كمك‌هاي قدرت‌هاي خارجي بود، و آن‌ها هم از عناصر انحرافي حمايت مي‌کردند. همچنين اين گروه‌ها هم به حمايت قدرت‌هاي خارجي نيازمند بودند؛ به ويژه بهائيان كه با سابقه سياه ديرين و همكاري با کانون‌هاي استکباري روس وانگليس و خوش‌خدمتي‌هاي زيادي كه به آن‌ها کرده بودند، داراي زمينة مناسبي براي پيشبرد مقاصد سلطه جويان جهاني بودند.
پيوند و همکاري رژيم پهلوي، به ويژه در نيمه دوم سلطنت محمدرضا يعني دوران سرکوب خونين جنبش اسلامي ملت به رهبري امام خميني رحمه الله عليه و سلطه مستشاران آمريکايي و کارتل‌هاي نفتي وتسليحاتي و … بر سرنوشت ايران با توجه به اين داد و ستد استعماري قابل فهم است. بهائيان نه تنها مورد حمايت شاه قرار گرفتند، بلکه مورد حمايت رئيس جمهور آمريکا و اسرائيل غاصب نيز بودند. بهائيان ايران نيز مانند ساير بهائيان جهان، جاسوسي براي اسرائيل را يک وظيفه افتخارآميز براي خود مي‌دانستند. آنان، علاوه بر تبريک پيروزي اسرائيل غاصب در جنگ شش روزه با اعراب، گستاخي را به جايي رساندند که مبالغ هنگفتي پول براي کمک به ارتش غاصب اسرائيل جمع‌آوري کردند. پول جمع‌آوري شده حدود 120 ميليون تومان بود كه در ظاهر براي بيت‌العدل در حيفا فرستاده مي‌شد؛ ولي منظور اصلي، كمك به ارتش اشغالگر بود. مقدار قابل ملاحظه‌اي از اين پول، به وسيله حبيب ثابت بهائي پرداخت شده بود.[1]
شاه، به بهائيان حسن ظن داشت و حتي مسؤوليت‌هاي عالي مملکت را به بهائيان واگذار كرد. آنان هم در تضعيف اقتصاد و فرهنگ اسلامي کشور کوشيدند؛ براي نمونه حتي اجناسي را که در ايران ارزان‌تر توليد مي‌شد، از خارج وارد مي‌کردند. شاه معتقد بود بهائيان ايران، بر ضد او توطئه نخواهند کرد. بنابراين وجودشان درمناصب دولتي براي او مفيد تلقي مي‌شد. بهائيان هم از اين موقعيت براي ثروتمند شدن و در دست گرفتن اقتصاد کشور سود مي‌جستند و با استفاده از نفوذ سياسي، در غصب اموال ديگران مي‌کوشيدند. در واقع بهائيان چنين تصور داشتند که ايران همان ارض موعود است که بايد نصيب بهائيان شود؛ لذا براي تصرف مشاغل مهم سياسي در اين کشور منعي نداشتند. البته بهائيان واقعاً احساس ايرانيت را نداشتند و اين کاملاً محسوس بود و طبعاً اين افراد جاسوس بالفطره بودند.[2]
در مجموع دستگاه اجرائي محمدرضا پهلوي تا حد زيادي در اختيار بهائيان قرار گرفت و با ارتباطاتي که با کشورهاي خارجي؛ به ويژه اسرائيل غاصب و انگلستان داشتند، در حقيقت کارگزاران آنان در ايران بودند. شاه، آن‌قدر بهائيان را دوست مي‌داشت كه حتي راضي نمي‌شد آسيبي به اماكن آن‌ها وارد شود. در يكي از سفرهاي محمد رضا به شيراز، پس از زيارت حضرت احمد بن موسي شاهچراغ عليه السلام آيت الله سيد نورالدين حسيني هاشمي در مقابل شاه دستور داد خانة سيد علي محمد باب که حدود دويست متر از شاهچراغ فاصله داشت، تخريب شود. اين دستور موجب شد که شاه ناراحت شود، و با اعتراض، مسافرت خود را به شيراز نيمه تمام گذاشته و به تهران بازگردد.[3] اين حرکت، حمايت و تأييد بهائيان توسط شاه بود. بهائيان هم با استفاده از حمايت شاه و ساختار دولت توانستند به شمار خود بيفزايند و ثروت و قدرت بسياري کسب کنند. به گفته فردوست، شاه در جريان رشد و نفوذ بهائيان قرار داشت. او مي‌گويد:
يکي ديگر از فرقه‌هايي که توسط ادارة کل سوم ساواک با دقت دنبال مي‌شد، بهائيت بود. شعبة مربوطه، بولتن‌هاي نوبه‌اي (سه ماهه) تنظيم مي‌کرد که يک نسخه از آن از طريق من به اطلاع محمدرضا مي‌رسيد. اين بولتن، مفصل‌تر از بولتن فراماسونري بود؛ اما محمدرضا از تشکيلات بهائيان و به‌خصوص افراد بهائي در مقام مهم و حساس مملکتي اطلاع کامل داشت و نسبت به آن‌ها حسن خلق نشان مي‌داد.[4]
پروين غفاري نيز تأييد مي‌کند که شاه، روحيه مذهبي نداشت و بيشتر مقامات دولتي و سرمايه‌داراني که با کاخ او در ارتباط بودند، بهائي بودند و شاه هم از هيچ گونه کمکي به آنان دريغ نداشت.[5] برادر شاه هم در محفل بسيار خصوصي گفته که شاه شخص بي‌عرضه‌اي است و با حمايت انگليس و آمريکا و نمايندگان آنان در ايران يعني بهائيان و فراماسون‌ها روي کار است.[6]

طرح و برنامه‌هاي اقتصادي و ضد مذهبي بهائيان در عصر پهلوي

بهائيان براي کسب قدرت اقتصادي و ثروت، از خود تلاش مضاعفي نشان مي‌دادند و افرادي همچون هژبر يزداني و ديگران با اين حربه امتيازاتي هم از دولت کسب کرده بودند. بهائيان از اين قدرت اقتصادي حتي از زنان هم براي تبليغ و جلب ديگران استفاده مي‌کردند و ازدواج بهائي با مسلمان را به عنوان شيوه‌اي تبليغي تجويز مي‌نمودند. به همين مناسبت بود که ايران، پس از آمريکا بيشترين تعداد بهائيان را دارا شد. آنان در مواقع قدرت در فرم‌هاي رسمي، مذهب خود را بهائي معرفي مي‌کردند.[7] به طور کلي تضعيف اقتدار دولت يا اقتصاد کشور در راستاي منافع بيگانگان و کسب اقتدار و ثروت گروهي بهائيان مي‌تواند از جمله عواملي باشد که در نهايت به انفجاري به نام انقلاب اسلامي ايران انجاميد.[8]
بهائيان در شيراز، در مقايسه با ساير مناطق از تعداد نسبتاً بالايي برخوردار بودند. در همين شهر، طبق گزارش ساواک جلسه‌اي با شرکت دوازده نفر در منزل يکي از بهائيان تشکيل شده بود که گفتار آنان در اين مجلس، نحوة تصور آنان از وضعيت کشور و ملت را نشان مي‌دهد. آنان پس از انجام مراسم عبادي خود، به بحث دربارة وضع اقتصادي بهائيان در ايران پرداختند. يکي از حضار آن جلسه گفته بود: «بهائيان در کشورهاي اسلامي پيروز هستند و مي‌توانند امتياز هر چيزي راکه مي‌خواهند بگيرند. تمام سرمايه‌هاي بانکي، واردات و رواج پول در اجتماع ايران مربوط به بهائيان و کليميان مي‌باشد. تمام آسمان خراش‌هاي تهران، شيراز و اصفهان مال بهائيان است. چرخ اقتصاد اين مملکت به دست بهائيان و کليميان مي‌چرخد. شخص هويدا بهائي زاده است. عده‌اي از مأموران مخفي ايران که در دربار شاهنشاهي مي‌باشند مي‌خواهند هويدا را محکوم کنند؛ ولي او يکي از بهترين خادمين امرالله است و امسال )سال 1350ه‍.ش( مبلغ پانزده هزار تومان به محفل ما کمک نموده است. آقايان بهائيان! نگذاريد کمر مسلمانان راست شود».[9]
براساس اسناد به جاي مانده از دوران رژيم پهلوي اطلاعات بسيار ارزشمندي از فعاليت‌هاي خيانت آميز سران اين فرقه وجود دارد؛ از جمله خاطرات روشنگرانة عده‌اي مانند فضل الله مهتدي معروف به صبحي، عبدالحسين آيتي و حسن نيکو و … که سال‌ها از نويسندگان و مبلغان زبدة بهائيت بوده و سپس توبه کرده و به دامان اسلام برگشته‌اند، بر خيانت‌هاي اين فرقه صحه مي‌گذارد.
نفوذ و فعاليت گستردة بهائيان در سطوح بالاي دستگاه اداري زمان پهلوي برکسي پوشيده نيست. برخي بهائيان با نفوذ در عرصه اقتصادي، کاملاً در جهت تقويت امور خود تلاش مي‌کردند؛ مانند هژبر يزداني، و ثابت پاسال مالک کارخانه پپسي کولا، مهندس ارجمند رئيس کارخانه ارج. تمام اين‌ها نشانه‌هاي پيوندهاي مستحکم و آشکاري است که بين سران بهائي و دولت پهلوي بود حتي هم زمان با دوران نهضت ملي نفت به بعد، به ويژه سال 1332ش فعاليت گسترده و سازماندهي شده‌اي از سوي بهائيان ايران در ارتباط با رژيم اشغالگر قدس آغاز شد. آنان، طي آن فعاليت‌ها، برنامه بلند مدت ده ساله را در دستور کار خود قرار داده و اين برنامه را به نظر شاه رسانده بودند. در بخشي از آن آمده است:
… بطوري‌که فوقاً به عرض رسيد، از مفاد نامه‌ها و بخشنامه‌هاي صادره محفل مرکزي چنين استنباط مي‌گردد که هدف نهايي، ازدياد وابستگان به فرقه بهائي و تا حداکثر امکان نفوذ در تمام قسمت‌ها و نقاط کشور به خصوص در ميان مردم دهات و ايلات و عشاير است … .[10]
در دستورات محفل بهائيان راهکارهاي رسيدن به اهداف تشکيلات ارائه شده بود که از آن جمله راه‌اندازي محافل در نواحي فاقد محفل و داير کردن کلاس‌هاي آموزشي بوده است.
از موضوعات جالب توجه، هم زماني پايان برنامه ده سالة اول بهائيان با اوج گيري نهضت اسلامي ملت ايران به رهبري امام خميني رحمه الله عليه بود. حضرت امام خميني رحمه الله عليه بهائيان را عمّال اسرائيل غاصب خطاب كرد: «آقايان بايد توجه فرمايند كه بسياري از پست‌هاي حسابي به دست اين فرقه است كه حقيقتاً عمال اسرائيل هستند. خطر اسرائيل، براي اسلام و ايران بسيار نزديك است».[11] حضرت امام خميني رحمه الله عليه از تسهيلات دولت براي مسافرت دو هزار نفر از اين فرقه ضاله، در سال 1342ش به قصد شركت در اجتماع پانزده هزار نفري بهائيت براي معارفه گروه نه نفري رهبران بهائيت چنين فرمود: «دو هزار نفر را با كمال احترام، با دادن پانصد دلار ارز به هر يك و هزار و دويست تومان تخفيف هواپيما كه بروند چه بكنند؟ بروند در جلسه‌اي كه بر ضد اسلام در لندن تشكيل شده است، شركت كنند!»[12]
حضرت امام قدس سره در جاي ديگر فرمود:
اين وضع نفت ما؛ اين وضع ارز مملكت ما؛ اين وضع هواپيمايي ما؛ اين وضع وزير‌ ما؛ اين وضع همة ما؛ سكوت كنيم باز؟ هيچ حرفي نزنيد؟ حرف لله نزنيم؟ ناله هم نكنيم؟ … اين سكوت مرگبار، اسباب مي‌شود كه زير چكمة اسرائيل، به دست همين بهائي‌ها، اين مملكت ما، نواميس ما پايمال شود. واي بر ما! واي براي اسلام! واي براي مسلمين! اي علما! ساكت ننشينيد… استقلال مملكت و اقتصاد آن در معرض قبضة صهيونيست‌ها است كه در اين حزب بهائي ظاهر شدند و مدتي نخواهد گذشت كه با اين سكوت مرگبار مسلمين، تمام اقتصاد اين مملكت را با تأييد عمال خود قبضه مي‌كنند و ملت مسلمان را از هستي در تمام شؤون، ساقط مي‌كنند. تلويزيون ايران، پايگاه جاسوسي يهود است و دولت‌ها ناظر آن هستند و آن را تأييد مي‌كنند … .[13]
بهائيان در اواخر سال 1343ش برنامة ديگري تهيه کردند، آن هم پس از تبعيد امام رحمه الله عليه. اين برنامه دوم بهائيان نُه ساله بود و تا سال 1354 ادامه يافت. در طول اين برنامه كه با حمايت محمدرضا پهلوي، آمريکا و اسرائيل غاصب بود، همة ارگان‌هاي رسمي کشور در اختيار بهائيان بود. از اسناد و گزارش‌هاي موجود در مراکز اسناد انقلاب اسلامي به وضوح استفاده مي‌شود هر چه به دوران پيروزي انقلاب اسلامي نزديک مي‌شديم، نفوذ روزافزون و همه‌جانبه اين فرقة استعماري در همة ارکان حکومت افزون‌تر مي‌شد. از طرفي جسارت و جرئت بهائيان در سطح جامعه و مجامع دانشگاهي افزايش مي‌يافت، تا جايي که به وابستگي خود به بيگانگان افتخار مي‌کردند و از بيان علني اين امر، ابايي نداشتند.

وضعيت اجتماعي بهائيان در دوران پادشاهي محمدرضا

با تضعيف قدرت روحانيت به عنوان يک نهاد مذهبي، زمينة حضور روشنفکران و کارگزاران غيرديني از جمله بهائيان فراهم شد و بخش بزرگي از نيروي دولت در اختيار بهائيان قرار گرفت؛ به ويژه در دهة اول شاهنشاهي احزابي نظير حزب توده، کسروي‌گرايي و … رونق گرفتند. شاه هم با کمک برنامه‌ريزان آمريکايي و با استعانت از سازمان مخوف امنيتي خود در راستاي اصلاحات به سبک پدرش با سرعت وشدت بيشتري به حرکت ادامه داد. سال 1340ش با درگذشت آيت الله العظمي بروجردي رحمه الله عليه شاه پيام تسليت را براي آيت الله العظمي حكيم در نجف فرستاد. شاه به نوعي در پي خارج كردن مرجعيت از ايران برآمد و احساس كرد فرصتي براي خارج کردن کامل مذهب از امور اجتماعي به دست آمده است. همچنين جريان لايحة انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي و کاپيتولاسيون يا حق مصونيت قضايي ارتشيان آمريکايي در ايران با اعتراض جدي حضرت امام خميني رحمه الله عليه مواجه شد و شاه آن بزرگوار را به ترکيه و سپس به نجف تبعيد كرد و مطمئن شد که ديگر سازماني مذهبي براي مقابله با وي وجود ندارد؛ لذا از اين پس بود که بهائيان آشكارا در صحنة اجتماعي و سياسي کشور ظاهر شدند و حضور گسترده و فعال بهائيان در مناصب کليدي كاملاً مشهود بود. بهائيان خود را در پناه دولت حفظ کرده و بر پيروان خود افزودند. برخي از مؤثرترين نيروهاي بهائي با توجه به موقعيت آنان از اين قرارند:

1. تيمسار دكتر عبدالكريم ايادي:

ايادي فرزند محمد تقي متولد 1286ش در تهران بود. پدر وي از رهبران برجستة بهائي در ايران و از نزديکان عباس افندي به شمار مي‌رفت. و پزشک مخصوص شاه بود و نزديک به 25 سال در اين سمت بود. علاوه بر اين، وي داراي چند شرکت خصوصي از جمله شرکت معدني سنبل و شيليت بود. ، مسؤوليت‌هاي ديگر وي عبارت بود از: بازرسي ويژه بهداري ارتش، رئيس شوراي عالي پزشکي و رئيس سازمان اتکا، سهم‌دار شرکت پاريس و صاحب امتياز صيد ميگو و مسؤوليت مالي بخش عمده‌اي از خريد ارتش. وي به مرد هشتاد شغله در ايران مشهور بود. فردوست مي‌گويد:
‌مشاغل ايادي را کنترل مي‌کردم و به هشتاد رسيد. به محمدرضا گزارش کردم. محمدرضا در حضور من از او ايراد گرفت که هشتاد شغل را براي چه مي‌خواهي؟ ايادي به شوخي گفت: «مي‌خواهم مشاغلم را به صد برسانم‌».[14]
ايادي، عامل اصلي جاسوسي انگليس و مطلع‌ترين منبع اطلاعاتي سرويس‌هاي آمريکا و انگليس در دربار ايران بود. وي نقش مهمي در تحکيم مواضع بهائيان ايران داشت و با نفوذ زياد نزد شاه، بهائي‌هاي زيادي را به مقامات عالي کشور رساند؛ از جمله اميرعباس هويدا و …؛ توسط وي بود که صدها افسر بهائي وارد ارتش شده به مقامات بالا ارتقا يافتند. در دوران ايادي، تعداد بهائيان ايران به سه برابر رسيد و آنان، ضمن رسيدن به مقامات عالي از حيث اقتصادي هم در ايران نفوذ فراوان يافتند.[15]
سال 1344ش با افشاگري مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمين فلسفي و حملات شديد وي به بهائيان، باعث شد محمدرضا پهلوي براي آرام کردن اوضاع، ايادي را از ايران خارج کند. وي مدت نه ماه به ايتاليا رفت و بعد در سفري که شاه به مکه رفت، ايادي را هم با خود برد. او حتي لباس احرام پوشيد، تا افکار عمومي را فريب دهد. با اوج‌گيري تظاهرات مردم در سال 1357ش رژيم شاه به بهانه اصلاحات، ايادي را از کار برکنار و وي را بازنشسته كرد. وي پس از برکناري به سوئيس رفت و در بيمارستان ژنو به علت بيماري سرطان بستري شد. پس از ژنو به پاريس نزد برادرش رفت[16] و سال 1359ش از دنيا رفت.[17] فردوست مي‌گويد:
‌ايادي در دوران نخست وزيري هويدا تا توانست وزير بهائي وارد کابينه کرد و اين وزرا بدون اجازة او حق هيچ‌کاري را نداشتند. در اصل با توجه به نفوذ ايادي نمي‌دانم آيا ايادي بهائي بر ايران سلطنت و حکومت مي‌کرد يا محمدرضا پهلوي ؟![18]
پروين غفاري نيز دربارة ايادي مي‌گويد:
ايادي از متنفذين فرقه بهائيت بود و به محافل بهائي نزديک بود. موقعيت مهمي داشت و در تمام دشواري‌ها با ياري هم مسلکان بهائي‌اش مشکلات را مرتفع مي‌کرد. من نيز همراه او در محافل و مجالس بهائيان شرکت مي‌کردم و بعينه مي‌ديدم که اکثر دولتمردان و صاحبان نفوذ در صنايع و پست‌هاي مهم کشور از اين فرقه‌ها هستند.[19]

2. اميرعباس هويدا:

پدرش کارمند وزارت امور خارجه بود و خود وي هم از کارمندان رسمي وزارت امور خارجه در بخش ادارة اطلاعات آن بود. بعد مسؤوليت‌هايي در سفارت ايران در فرانسه و آلمان و ترکيه گرفت. وي در دولت مصدق معاونت ادارة سوم سياسي وزارت امور خارجه شد و سال 1330ش مأمور به کار در سازمان ملل شد و اواخر سال 1336 وارد شرکت نفت شد و بعد وزير دارايي در دولت حسنعلي منصور شد. او در تاريخ 6/6/1338 رسماً به عضويت ساواک درآمد و همان سال نشريه کاوش را منتشر کرد و با کمک ايادي از بهمن 1343 تا مرداد 1356 به سمت نخست وزيري شاه درآمد.[20]
انتصاب هويدا به نخست وزيري موجب اعتراض عموم مردم حتي بعضي از خواص رژيم پهلوي شد در يکي از گزارش‌هاي ساواک آمده است:
سناتور جهانشاه صمصام در پايان جلسه روز 17/11/1343 مجلس سنا به سناتور مسعودي با حضور يکي از خبرنگاران جرايد اظهار داشته: « حيف است به اين مملکت و ملت کسي چون هويدا که بهائي است، حکومت کند.[21]
در سال 1345 اوايل صدارت اميرعباس هويدا، ايران به 24 قسمت تقسيم شد و هر قسمت امري، داراي مرکزي بود که محفل آن، به محفل روحاني مرکز قسمت امري موسوم بود. اين قسمت‌ها عبارتند از: 1. آباده 2. آذربايجان شرقي (تبريز) 3. آذربايجان غربي (رضائيه) 4. اصفهان (اصفهان) 5. بابل 6. گرگان 7. بنادر خليج فارس (بندرعباس) 8. خراسان (مشهد) 9. خوزستان (اهواز) 10. زاهدان 11. ساري 12. سنگسر 13. تهران (تهران) 14. عراق (اراك) 15. فارس (شيراز) 16. قائنات (بيرجند) 17. قزوين 18. کاشان 19. کرمان 20. کرمانشاه 21. گيلان (رشت) 22. ني ريز 23. همدان (همدان) 24. يزد (يزد) که مهمترين مناطق آن، فارس و مازندران بود. سال 1349 تعداد مراکز ايران به 67 رسيد و در نقشه پنج ساله که به اواخر دوران سلطنت پهلوي تعلق داشت، بايد به 1100 محفل مي‌رسيد. فرح پهلوي در يک مصاحبه راديويي که با حسين مهري انجام داده بود و از راديو 24 ساعته لس‌آنجلس پخش مي‌شد، به پايبندي و دلبستگي هويدا به فرقه بهائيت اشاره کرد و گفت:
هويدا مرتباً به شاه القاء مي‌كرد كه اسلام دين اعراب است و شايسته نيست كه ما از آن پيروي كنيم و از او مي‌خواست تا بند مربوط به رسمي بودن دين اسلام را در قانون اساسي لغو نمايد. هويدا به شاه مي‌گفت که بهائيت يک دين ايراني است و خاستگاه آن ايران است و از شاه مي‌خواست تا اين فرقه را تحت حمايت بگيرد و موجبات رشد آن را فراهم سازد.[22]
به طور کلي بهائيان ايران، پيشرفت و موفقيت خود را در دهه آخر سلطنت پهلوي محصول خدمات و پشتيباني هويدا مي‌دانستند. در يکي از گزارش‌هاي ساواک به اين نکته اشاره شده است:
آقاي اميرعباس هويدا به پشتيباني بيت العدل اعظم )مستقر در حيفاي فلسطين اشغالي( مدت سيزده سال بر ايران حکومت کرد و جامعه بهائيت به پيشرفت‌هاي قابل توجهي رسيد و افراد متنفذ بهائي، پست‌هاي مهمي را در ايران اشغال کردند و پول‌هاي مملکت را به خارج فرستادند.[23]
ادامه دارد ...

پي نوشت :

[1]. روح الله حسينيان، سه سال ستيز مرجعيت شيعه، مرکز اسناد انقلاب اسلامي ايران، تهران، 1382ش، ص3-172.
[2]. خاطرات ارتشبد حسين فردوست : ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، تهران، انتشارات اطلاعات، 1368، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، ج1، ص374 و 375.
[3]. سيد سعيد زاهد زاهداني، بهائيت در ايران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي ايران، سوم، تهران، 1384ش، ص251.
[4]. حسين فردوست، پيشين، ج1، ص374.
[5]. پروين غفاري ، تا سياهي در دام شاه، مرکز ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1376ش، ص64.
[6]. همان، ص84 ـ 85.
[7]. حسين فردوست، پيشين، ج1، ص377.
[8]. سيدسعيد زاهداني، پيشين، ص247 و 248.
[9]. همان، ص251، گزارش به ساواک در تاريخ 19/5/1350.
[10]. آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده بهائيت آذربايجان (به نقل از ماهنامه زمانه، سال 6، شماره 61)، 1386ش، ص78.
[11]. امام خميني، صحيفه نور، ج1، ص44.
[12]. همان، ص12.
[13]. همان، ص34 و 35.
[14]. حسين فردوست، پيشين، ج1، ص202.
[15]. همان، ج2، ص199-204.
[16]. مصطفي الموتي، ايران در عصر پهلوي، ج5، لندن، بي نا، 1368ش، ص314.
[17]. محمود، حکيمي ، مسابقه غارتگري، تهران، سازمان پژوهش و برنامه ريزي آموزشي، انتشارات مدرسه، 1383ش، ص91.
[18]. حسين فردوست، پيشين، ج1، ص201 ـ 204.
[19]. پروين غفاري، پيشين، ص106.
[20]. حسين فردوست، پيشين، ج2، ص367-373.
[21]. گزارش ساواک 18/11/1343، همان، ص385.
[22]. احمد اللهياري ، بهائيان در عصر پهلوي، دفتر پژوهش‌هاي مؤسسه کيهان، ج31، نيمه پنهان، 1387ش، ص130.
[23]. حسين مير، تشکيلات فراماسونري در ايران، انتشارات علمي، 1371ش، ص210.

منبع: مجله انتظار – ش 27